کد مطلب:243777 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

درباره ی جد بزرگوارش حضرت محمد
[46] 1 - صفار گفته است:

حسن بن عباس بن حریش از امام جواد علیه السلام روایت كرده كه فرمود: یكی از نزدیكان امام صادق علیه السلام راجع به سوره ی (انا انزلناه فی لیلة القدر) از حضرت سؤال كرد حضرت در جوابش فرمود: وای بر تو! از حقیقت بزرگ و با عظمتی پرسش نمودی؛ از چنین پرسشهایی پرهیز كن؛ پس آن مرد بر خاست و رفت.

راوی گفت: یك روز خدمت حضرت رسیدم و راجع به سوره ی قدر از وی سؤال نمودم،

حضرت فرمود: این سوره ی شریفه ی نزد پیامبران و جانشینان آنها، «نور» است و آنان هیچ حاجت و خواسته آسمانی و زمینی را جز به آن نور نمی گویند و به آن می رسند؛ مثلا یكی از خواسته های علی بن ابیطالب علیه السلام، این بود كه روزی خطاب به «ابوبكر» این آیه را تلاوت فرمود! (و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون) [1] هرگز گمان مبر كسانی كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند!، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.» و به او گفت: بدان كه حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم با شهادت از دنیا رفت؛ مبادا بگویی او مرده است، قسم به خدا او نزد تو می آید؛ بنابراین از خدای متعال به پرهیز، هنگامی كه شیطان بسوی تو می آید به شكل پیامبر در نمی آید. ابوبكر از این سخن، شگفت زده شد و گویا چنین گفت كه: به خدا سوگند! هر گاه پیش رویم در آید، فرمانبرداریش می كنم و خلافت را وا می گذارم!



[ صفحه 39]



راوی گفت: پس امیر مؤمنان علی علیه السلام نور سوره ی قدر را یاد كرد و این نور تا جایگاه ارواح پیامبران بالا رفت و ناگهان حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم در حالی كه آن نور هاله ای سیمایش را فرا گرفته بود، حاضر شد و فرمود: ای ابوبكر! به ولایت علی علیه السلام و یازده فرزندش ایمان بیاور كه آنان، جز در مقام پیامبری، چون من می باشند و به سوی خدای متعال، با رد خلافت به او، توبه كن و بدان كه در مورد آن، هیچ حقی نداری.

راوی گفت: سپس رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم رفت و دیده نشد و ابوبكر نیز چنین اظهار داشت كه: ای علی! مردم را جمع خواهم كرد و طی خطبه ای، مشاهداتم را به آنها خواهم گفت و از غصب خلافت به خدا پناه خواهم برد، به شرطی كه به من اعتماد كنی!، علی علیه السلام فرمود: تو چنین نخواهی كرد؛ و اگر مشاهدات خود را از یاد نبری، این كار را می كنی. حضرت فرمود: آنگاه ابو بكر نزد عمر رفت و نور سوره ی قدر، پیش علی علیه السلام بازگشت و به حضرت گفت: ابوبكر با عمر، خلوت كرده است!؛ عرض كردم: مگر، نور، دانش و آگاهی دارد؟ حضرت فرمود: البته او، دارای زبانی گویا و بینشی نقاد و نكته سنج است و اخبار و گزارشهای سری و مكتوم دشمنان را به دست می آورد و همراه با تفسیر و تبیین آنها به جانشینان پیامبران ارائه می نماید.

چون ابوبكر، ماجرا را به اطلاع عمر رسانید، عمر به او گفت: او تو را سحر كرده و ساحری، در قبیله بنی هاشم قدیمی و سابقه دار است؛ امام فرمود: سپس ابو بكر و عمر برخاستند در حالیكه خطاب به مردم، سخنانی می گفتند كه خود نمی فهمیدند! عرض كردم: چرا نمی فهمیدند چه می گویند؟ فرمود: به خاطر اینكه واقعه را از یاد برده بودند. و نور سوره ی قدر، ماجرای آن دو را خدمت علی علیه السلام گزارش كرد و حضرت فرمود: آن دو نفر از حق و حقیقت، چونان قوم ثمود دور گردند. [2] .


[1] آل عمران 3 \ 169.

[2] بصائر الدرجات: 300 ح 15.